.:. بید قرمز .:.

می نویسم تا فراموش نکنم، که بوده ام.

.:. بید قرمز .:.

می نویسم تا فراموش نکنم، که بوده ام.

استاد

امروز بعد از چهار سال رفتم یکی از اساتید دوره کاردانیم رو دیدم. این استاد این قدر از نظر ظاهر تغییر کرده بود که بدون اغراق در نگاه اول نشناختمش! اگه صداش رو نمی شنیدم تشخیص نمی دادم که خودشه. از قبل باهاش هماهنگ کرده بودم که میرم دانشگاه، بهم گفته بود بیا سر کلاسم. کلاسهاش بازم مثل همیشه شیرین بود. فکر می کنم اینکه یه استاد یا معلم برای یه دانشجو یا دانش آموز ماندگار می شه همه اش بسته به برخوردهای استاد یا معلم داره و اینکه چه قدر با دانشجوی خودش در تعامل باشه. تعداد این اساتید و معلم هایی که من در دوران تحصیلم داشتم واقعاْ انگشت شماره، ولی ای کاش تعدادشون بیشتر بود.

چشمهایش!

چشم ها هیچ وقت دروغ نمی گن!

عدل

و گاهی اوقات در زندگی دچار شک و تردید می شوم. شک نسبت به خیلی چیزها. مثلا عدالت خدا! ولی مگر می شود خدا عادل نباشد؟! خدا حتما عادل است. و من از افکار خودم شرمنده می شوم.