.:. بید قرمز .:.

می نویسم تا فراموش نکنم، که بوده ام.

.:. بید قرمز .:.

می نویسم تا فراموش نکنم، که بوده ام.

شب یلدا

شب یلدا مبارک

امیدوارم که به همتون خوش بگذره.

به یاد دبیرستان

امروز خواهرم مسابقه ی بسکتبال داشت، منم باهاش رفتم باشگاه. یاد دوران دبیرستان خودم افتادم. یاد همه خاطراتی که با بچه ها داشتیم، حسابی دلم گرفت. چه زود گذشت اون موقعها. یکی از قشنگترین دوران زندگیم بود. اگه شما که داری این نوشته رو می خونی و دبیرستانی هستی، قدر این دوره  رو بدون که دیگه بر نمی گرده.

خدایا منو از این برزخ نجات بده...

تولد بید قرمز

امروز یکسال از وقتی بید قرمزو کاشتم، می گذره. یعنی درخت من یک ساله شده. تو این یک سالی که گذشت خیلی مسائل برام پیش اومد. خیلی چیزها رو تحمل کردم. سعی کردم که قوی باشم، سعی کردم که ظرفیتمو در مقابل مشکلاتی که پیش می یاد بالا ببرم یه جاهایی موفق بودم یه جاهایی هم احساس کردم که داغون شدم از درون شکستم ولی دم نزدم! خلاصه اینکه فقط می تونم بگم این لحظاتی که داره می گذره قشنگترین لحظات زندگیمه، نباید بذارم که به بطالت بگذره. با توکل به خدا امیدوارم که روزهای خوبتری در پیش داشته باشم.

تلاش

به راه بادیه رفتن به از نشستن  باطل             که گر مراد نیابم به وسع خویش بکوشم

یا علی مدد...

خاطرات سپیده

چند روزه که با وبلاگ خاطرات سپیده آشنا شدم. این چند روز کل آرشیوشو خوندم. واقعاً‌ نمی دونم چی باید گفت. یه اتفاق ساده چطور می تونه زندگیه یه نفرو  ۱۸۰ درجه تغییر جهت بده. و آدمو تو خیلی چیزها فرو ببره. و خیلی چیزها رو از آدم بگیره.

منتظرم که سپیده بقیه خاطراتش رو بنویسه.

یه موقع هایی که عصبی و ناراحتم، گریه ام نمیاد که لا اقل سبک شم. و این خیلی بده. امروز از اون روزاس...  دلم داره می ترکه...