این روزها آرومم و بی خیال. دغدغه ای ندارم. بزرگترین دغدغه ام درس محسوب می شه و امتحانا که چند روز دیگه شروع می شه و پروژه پایانی که امیدوارم بی درد سر بتونم به سر انجام برسونمش. و همه اینها کوچکترین دغدغه های زندگین. روزهای آخر زندگی دانشجویی رو ترجیح دادم که تو خونه دانشجویی و در جوار دوستان بگذرونم برعکس همه فرجه های ترم های قبل که می رفتم خونه.
این روزها هوا قاطی پاتیه. فعلاْ داره نم نم بارون می یاد. دو روز بود که هوا خیلی گرم شده بود~ و این هوا برای این فصل سال خیلی برای من ترسناک بود! هوا یه چیزی شده بود تو مایه های عید نوروز که البته اهالی اینجا معتقدن که آرامش قبل از طوفانه. ولی از دیروز هوا دوباره سرد شده امیدوارم که زمستون سختی مثل سال پیش نداشته باشیم.
سلام...خوشحالم که یه نفر بدون اینکه خجالت بکشه میگه آرومم و دغدغه ندارم. دلم تنگ شده بود برای شنیدن این کلمات و درک احساسی که یه آدم آروم داره.
مرسی.
امیدوارم اصلا طوفان نشه!
از درس نگو که من هم کلی درس و امتحان با رفرنس های ۴-۵ تا واسه هر درس دارم.با کلی سوال ارشد که نمی دونم باید چیکارشون کنم.
کلی هم مقاله و ترجمه باد کرده روو دستم.
خصلا اوضاعیه !افتضاح.
داری تمام می کنی این مرحله از دانشگاه رو به امید خدا؟خوش به حالت!کی بشه من هم این لیسانسه رو بگیرم واسه چند ماه یه نفس راحتی بکشم بخدا!
پروژه همون ترته دیگه؟آره؟تحقیقاتیه؟
بله هیرو جان همون تزه. تحقیقاتی بیست. طراحی سایت دارم کار می کنم.
من هم امیدوارم مثل پارسال نشه...
سلام...
خوبه که آروم هستید...و خوشحالم از اینکه کارهاتون روال خوبی رو در پیش گرفته...خدا کنه پروژه ها هم زود تر تموم بشه...و کارهای حساس تر و موفقیت آمیز تر زندگیتون شروع بشه...باران شمال هم دیدنیه به نوبه خودش...
مرسی.
سلااااااااااااااام بیدقرمز عزیزم
دلم خیلی برات تنگ شده.
خوشحالم که خودتو زدی به بی خیالی
ادم باید زندگی رو اسون بگیره تا اسون بگذره.
من که این روزا با دیونه شدن فاصله ی چندانی ندارم .
دغدغه ی بزرگ و وحشتناک منم ژوژمان لعنتیه هفته ی دیگه اس که احتمال این که نتونم کار ارائه بدم خیلی { گریه }
به یاد منم توی اون هوای قشنگ و بارونی شمال قدم بزنم و ریه هاتو پر اکسیژن کن
سبز باشی و اسمونی
بووووووووووووووووووووووووس بوووووووووووووووووووووس
منم دلم برات تنگیده.
همیشه بخند تا دنیا به روت بخنده.
توکلت به خدا باشه همه چی درست می شه.